آنهایی که شعر نو را قبول ندارند،
شعر را نمی شناسند
همان طور که در مقدمه کتاب «در ساحل احساس» متذکر شده بودم: شعر بیانی برتر و متفاوت با سخن و نوشته معمولی است و همین ویژگی، باعث شده که شعر تاثیرگذارتر از دیگر انواع ادبیات باشد. برای اثبات این ادعا بایستی ابتدا شناختی کامل از شعر داشته باشیم و بعد آنرا سخن برتر بدانیم.
اصولاً به چه چیزی شعر می گویند؟ آیا سرودن ابیاتی با وزن و قافیه و ردیف شعر است؟
به طور کلی ما دو نوع شعر داریم که یک نوع آن تحت عنوان «کلاسیک» شناخته می شود و شامل قالب هایی نظیر غزل، مثنوی، چهارپاره، قصیده، رباعی، دوبیتی و… است و نوع دیگر آن، شعر نو می باشد که شامل شعرهای نیمایی، سپید و پست مدرن می شود. متاسفانه عده ای، نوع اول را شعر نمی دانند و عده دیگری نوع دوم را. اما عده دیگری هم هستند که کاری به نوع آن ندارند و هر شعر در هر قالب و نوعی باشد را با توجه به شعریت آن می سنجند و اگر شعریت داشته باشد، قبول دارند.
حالا ببینیم شعریت چیست؟
دید تازه نسبت به محیط پیرامون، استفاده از ترکیبات جدید و انتخاب دقیق واژه ها، بهره بردن از عناصری مثل خیال، تشبیه، استعاره و عاطفه… به شعر، شعریت می بخشد و هیچ ربطی به قالب آن ندارد. خلاصه کلام اینکه شعریت چیزی است که در حرفهای عادی و روزمره مردم وجود ندارد. سرودن با وزن و قافیه هنر بزرگی است که شاید خیلی ها از انجام آن عاجز باشند. اما اگر این نوع سروده ها فاقد شعریت باشند، شعر نیستند بلکه نظم هستند. نمونه روشن آن بخش عمده ای از شاهنامه فردوسی است. به همین دلیل هم فردوسی به حماسه سرا مشهور است. هر چند در برخی ابیات آن شعریت هم به چشم می خورد اما شعرهای حافظ دارای شعریت بیشتری است. مطمئناً اگر شعر موزون دارای شعریت هم باشد از شعر نو جذابتر و دلنشین تر است و با استقبال بیشتری از سوی مردم مواجه می شود. اما اگر فاقد شعریت باشد، خیلی زود به دست فراموشی سپرده خواهد شد. البته شعرهای سپید و نیمایی اگر فاقد شعریت باشند، به مراتب سریع تر از ذهن ها محو می شوند و یا حتی در ذهن کسی جای نمی گیرند. در این دوره که بیشتر شعرای جوان و تازه نفس به شعر نو روی آورده اند و شعر را به بیراهه برده اند، شاعران توانایی هم وجود دارند که توانسته اند ضمن برقراری ارتباط بین شعر دیروز و امروز، شعر را از مرگ حتمی نجات دهند. نمونه عینی این شاعران برجسته استاد محمد علی بهمنی است که به دور از هر هیاهویی، به کار خود مشغول است و انصافاً خوب از پس این کار برآمده اند. شعرهای وی را باید خواند تا به عظمت شعری اش پی برد. او هم در سرودن اشعار کلاسیک خصوصاً غزل تبحر دارد و هم در سرودن اشعار نو. به همین دلیل او هیچگاه دوست ندارد که شاعران را به غزلسرا، سپیدسرا و نیمایی سرا تقسیم کنند. زیرا معتقد است این تقسیم بندی ها، بی مهری به شعر و آیینگی است. ویژگی شعر بهمنی، نو دیدن اوست. به عنوان مثال در زمان ارتحال حضرت امام (ره) که همه شاعران از تیره و تار شدن زمین و آسمان داد سخن سر می دادند و از گریه و زاری مردم می نوشتند، وی اینگونه سرود:
زنده تر از تو کسی نیست، چرا گریه کنیم؟
مرگمان باد و مباد، آنکه تو را گریه کنیم
این شعر در آن موقعیت همه را میخکوب کرد و باعث شد تمام گوش ها و نگاهها به سوی این شعر جلب شود. چون حرف تازه ای داشت و با حرف دیگران فرق می کرد. متاسفانه برخی جوانان به دلیل ناتوانی در سرودن اشعار کلاسیک، به سمت شعر نو روی آورده اند. برخی دیگر از این جوانان هم به دلیل ناآگاهی از رمز و راز شعر نو، با شعر نو به مخالفت می پردازند و همچنان در سرودن اشعار کلاسیک آن هم به سبک مولانا و سعدی و … اصرار می ورزند، که هیچکدام از اینها حرفی هم برای گفتن ندارند. یعنی همان حرف هایی که دیگران زده اند را دوباره تکرار می کنند. به عقیده این حقیر آنهایی که شعر نو را قبول ندارند، شاعر نیستند و شعر را نمی شناسند.
برای نمونه به قسمتی از شعر «صدای پای آب» سهراب سپهری توجه کنید:
و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونه یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاری است
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید…
ببینید زنده یاد سهراب سپهری به عنوان یک نوسرا چه زیبا می سرایند! پس بدانیم که شعریت ربطی به وزن و قافیه ندارد.
به قلم: حسین فریدونی
بازدیدها: ۲۲۰
سلام به برادر بزرگوارم جناب فریدونی عید بزرگ غدیر ( عید ولایت و امامت بر شما و همشهریان عزیز مبارکباد
اشعار در وصف امیرالمومنین را که با انطباق ایات قران و روایات قدسی مزین شده و با عنوان از ( ولادت تا ولایت ) خدمتتان ارسال میدارم
امید انکه در دنیا مشمول زیارت و آخرت مشمول شفاعت ان امام همام قرار بگیریم ( الهی امین )
————————————————————————————–
الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین والایمه(ع)
باذن الله و باذن ولی الله
—————————————————-
ای همای دل قفس راباز کن در حریم ایزدی پرواز کن
بال بگشا درفضای احمدی آب نوش ازچشمه فیض نبی
تا بتابدبرتو نور سرمدی فاش بینی وصف ایزد در علی
مظهرحق نزد حق آمد پدید کعبه این مولود را درخود بدید
رودرون کعبه از باقی ببین وصف حق در چهره ساقی ببین
ساقی ما کعبه را تطهیر کرد با قدومش مشرکین تحقیر کرد
پای بر دوش نبی مصطفی رفت تا افکند آن لات وعزی
هم خدا را خانه هم بت خانه بود کافران را گو که صاحب خانه بود
شدچوجا الحق زهق الباطل است بت خدا نبودکه خود سنگ وگل است
نی اثر ماندی ازآن بتها نه نام از حضور کافران وهم صنام
زان سپس برمشرکین گشتی حرام هم حضور وهم طواف هم احرام
کعبه ازرجس و پلیدی پاک شد روشنایی بخش هر افلاک شد
در غدیرش بار دیگر جلوه کرد روح قدسی را علی آیینه کرد
شد علی آیینه ایزد نما جلوه ای شدبر دل وبر جان ما
لیک دربندی تو دراوهام خویش خود گرفتاری تو درزندان خویش
آیه رابین روشنت دل میشود سنگ خارا در کفت گل میشود
رازهستی مظهرهستی شده شیعیان را موجب مستی شده
رحمه للعالمین را شاد کرد چون ولایت در جهان ایجاد کرد
آیه ابلاغ چون حضرت بدید دعوت رب بر ولایت را شنید
ای رسول بلغ ما انزل الیک آمد آن روز بر محمد از مجید
تا زبان از دعوت حق بر گشود حاجیان اگه زسر حق نمود
در غدیر خم فرا خواند حاجیان گفت پیغمبر به مردان جهان
از یمن واز یسار گردید جمع همچون پروانه به گرداگرد شمع
ایها الناس ای رجال مسلمین دعوتی فرموده رب العالمین
دعوت رب براطاعت ازعلیست حاجیان زین پس علی برما ولیست
هرکه من مولاش مولایش علی زین سبب نورش به عالم منجلی
دست در دست علی اعلام کرد حجت آنجا بر جهان اتمام کرد
گفت پیغمبر علی شیر خداست حاجیان این پیشوا ومقتداست
جبرئیل اکنون به من الهام کرد وحی حق این آیه را اعلام کرد
چونکه من کنت نبی ایراد شد فعلی مولا زخم ایجاد شد
دست مولا تا سرش بالا نمود هم دعای وال من والاه نمود
بارها ازجانب رب ودود هم دعای عاد من عاداه نمود
رحمه للعالمین روز غدیر اهل عالم شد بشیروهم نذیر
در غدیر خم به جمع خاص وعالم حضرت ختم رسل داد این پیام
تا شنیدند این پیام جان پسند صوت بخن بخن از مردم بلند
داد دست بیعت وگفتا چنین یا علی گشتی امیر المومنین
شکر حق کالیوم اکملت لکم گشت با ولایت دینکم
و رضیت لکم الاسلام دین آشکارا گفت قرآن مبین
حضرت پروردگار گفت آشکار لافتی الاعلی لا سیف الا ذوالفقار
طوطیای چشم خود خاکت کند خاک بیز از خاکیان خاک لار
———————————————–
عید غدیر خم ۱۴۳۲ – ۱۳۹۱
فداغ (علی اصغر خاک بیز)
شعر می دانید چیست؟
شعر هم نوعی بهار زنـدگیست
عالمی از واژه ها در باغ دل پروردن است.
شعر تقسیم سطور نثر نیست
باید اندر شعر زیست
.
موسیقی در نظم هست
نظم در آهنگ، شور بـزم هست
گاه در یک قافیه صد معنی و احساس بین.
چارچوب نظم ها را عظم هست
انسجـام و حــزم هست
.
ای بسا مُنشی که مُرد
ای بسا نثری که مُهر « مُرد» خورد
ای بسا کاهــی کــه بـا تبلیـغ، نام شعر یافت،
بعدهـا در پنـجــه ی آتـش فـسـرد
سهمی از جنگل نبـرد
.
نی که بی نایی شود
دست باد افتاده هر جایی شود
شعر در هر قالبی چه نظم و چه نثر و زلال
باید همچون شهر رویایی شود
غـرق زیـبـایــی شود