از امپراطوری شاهان کُهَن هرمز تا امپراطوری سه چرخه ها
هرمز پایتخت شاهان و حاکمان قدیم جنوب پس از انزوای متمادی طی قرون گذشته بار دیگر به یک امپراطوری بزرگ تبدیل شده است، اما اینبار نه یک امپراطوری برای پادشاهان و حاکمان و ژنرالها و نیروهای نظامی دریایی، بلکه به یک امپراطوری در صنعت گردشگری ملی و جهانی!
پس از شکست پرتغالیها از انگلیسیها در جنگ تمدن سوز و خانمانسوز در حدود پانصد و شصت سال قبل با همدستی سردار صفوی امام قلی خان و خاکستر شدن کشتیها و لنجها و بندرگاهها و بازارها و خانه های اهالی در آن جنگ و به آتش کشیده شدن هرمز با صدهزار نفر جمعیت و کوچ اجباری و آوارگی اهالی آن اینبار هرمز از دل آن خاکستر به صورت دیگری جوانه زده و سربرآورده است، انگار تاریخ دست بردار آن عظمت نیست و می خواهد بار دیگر شکوه هرمز را برای جهانیان تکرار کند.
صبحگاهان وقتی به اسکله می روم و صفهای طویل و پر از ازدحام جمعیت مشتاق برای بازدید از جزیره ی هرمز را می بینم راز آن امپراطوری گذشته برایم کمی آشکار می شود، اما این جزیره چه طلسم و جادویی دارد که همه می خواهند به هرمز بروند، دیگر کسی رغبت چندانی به دیدن قشم و جاذبه هایش ندارد، انگار هرمز همه را جادو کرده است، کشتیها برای جابجایی مسافرها به هرمز کم آورده اند، امروز سالن اسکله ی قشم جای سوزن انداختن نبود همه دنبال بلیط هرمز بودند، مسافرها زیباترین لباسهایشان را پوشیده بوده اند تا با جاذبه های هرمز عکس یادگاری بگیرند.
گهگاه صدای درگیری مسافرها در ازدحام صف بلیط از جای جای سالن به گوش می رسد، صف بندرعباس خالی خالی در انتظار چند مسافر برای حرکت شناور به سمت بندرعباس است اما صفهای هرمز به دو کیلومتر هم می رسد، لیدرها از چهار صبح در اسکله خوابیده اند تا بتوانند در اولین نوبت مسافرهایشان را به هرمز بفرستند ، من سی و شش نفر مسافر دارم ، گروه بیست و شش نفری اول زود به اسکله می رسند و می توانم تا هفت صبح بعد از یکساعت و نیم تلاش برای گرفتن بلیط آنها را سوار شناور بکنم.
گروه ده نفری دوم اما تا از اقامتگاه سوزا به اسکله می رسند کار از کار گذشته است، هیچ شناوری در اسکله نیست و هزاران مسافر در یک صف فشرده رقیب مسافرهای من برای رفتن به هرمز هستند، شب قبل پول ونها را واریز کرده ام.
آقای عقیلی سه ساعت مسافرت را می چرخانیم نفری سیصد هزار تومان.
مسافرهایت باید با اولین شناور به هرمز برسند و گرنه شرمنده ات خواهیم شد و پولت می سوزد.
ما تا ساعت یازده باید گروه دوم را ساپورت کنیم.
بیست و نه اسفند ۱۴۰۱ وقتی تمامی ونها و هایلوکسها و سه چرخه هایی که در طول سال با آنها کار میکردم بخاطر شلوغی جوابم کردند و با چهل نفر مسافر تنهایم گذاشتند چاره ای جز این نداشتم که خودم همراه مسافرها به هرمز بروم تا شاید بتوانم حضورا در آن جزیره برای مسافرهایم وسیله ای برای گشت و گذار تهیه کنم، همراه مسافرها سوار شناور می شوم و دریا را می شکافم و به سمت هرمز حرکت می کنم، اولین باری که به هرمز رفتم دانش آموز دوره ی دبیرستان در قشم بودم، دبیرستان محمدی که هر روز از حیاط آن جزیره ی هرمز را به تماشا می نشستیم حدود سال هفتاد و پنج بود و من در کل مدرسه شاگرد اول شده بودم و دارای جایگاه و احترام، ما را اردوی یک روزه به جزیره ی هرمز بردند، چیز خاصی از آن اردو جز خوش بودن با دوستان و گپ و گفتگوهای نوجوانی یادم نیست.
در یک مسجد نزدیک قلعه پرتغالیها استراحت کردیم و نهار خوردیم و در سواحل اطراف شهر و قلعه قدم زدیم و دوباره با لنج به قشم باز گشتیم.
سوار شناور در راه هرمز تمامی آن خاطرات از جلو چشمانم میگذرد، بعد از طی کردن نیم ساعتی از مسیر کوههای مخروطی و رنگی جزیره ی هرمز به صورت واضح نمایان می شود، آن هتل بومگردی رنگ رنگیِ گرد و گنبدی شکل از دور نمایان می شود و ما کم کم به اسکله نزدیک می شویم و پس از پهلو گرفتن شناور در بندرگاه هرمز از شناور پیاده می شویم.
مسافرها را به سمت خروجی اسکله و ورودی میدان اصلی شهر هدایت می کنم وقتی وارد محوطه می شویم آنقدر ازدحام جمعیت زیاد است که هیچ وسیله ی نقلیه ای در خیابان برای جابجایی مسافرها باقی نمانده است.
فقط چند عدد موتورسیکلت سی جی و چند عدد سه چرخ را مشاهده می کنم که با اعتماد به نفس بالا به وسیله هایشان تکیه داده اند، چاره ای جز این ندارم که به سمت سه چرخه ها بروم و از آنها بخواهم تا مسافرهایم را در جزیره بچرخانند، یکی را انتخاب می کنم و با او وارد گفتگو می شوم.
دوست عزیز مسافر دارم و می خواهم آنها را به گشت جزیره ببری چقدر میگیری؟
سه و نیم میگیرم!
چی فرمودین؟!
سه و نیم؟!
بله سه میلیون و نیم برای سه ساعت!
ولی تا دیروز نفری صد و پنجاه هزار تومان و دربستش پانصد هزار تومان بود چرا اینهمه مبلغ را بالا برده ای؟
یکی از مسافرها به کمکم می آید و می گوید آقا چه خبر است من تور از تهران تا قشم با هزینه ی رفت و برگشت و اقامت سه روزه در هتل با صبحانه چهار میلیون داده ام چه جوری شما برای سه ساعت سه و نیم میلیون میگیرین آن هم با سه چرخ؟
راننده ولوم باند و اسپیکرش را بالا می برد و جواب می دهد اینجا هرمز است نرخ گردشگری در اینجا مثل دلار است و بالا و پایین می رود!
یاد جمله ی یکی از مسافرهایم خطاب به فرزندش می افتم که وقتی در یکی از اسکله های گردشگری ادکلن دویست هزار تومانی را چهار میلیون به او فروخته بودند گفت: پسرم مواظب جیبت باش اینجا دقیقا سرگردنه است.
چه خوش مادر به فرزند خویش
گمانم به قشم بود یا شهر کیش
که اینجا دقیقا سَرِ گردنه ست
نپایی تو جیبَت شوی مات و کیش
به قلم: «رشاد عقیلی»
ساعت: ۱۱:۲۶ قبل از ظهر - ۱۴۰۲/۰۱/۱۳
بازدیدها: ۸۶
آخرین دیدگاهها