تمامیت ارضی هرمزگان باید کاملا حفظ شود
بازخوانی سوابق تقسیمات کشوری نشان می دهد که در سال ۱۳۴۲ ، مناطق بستک و پارسیان، از لارستان فارس جدا شده و به استان هرمزگان پیوسته است. اینک در ۵۰ سالگی این تغییرات، استان فارس و مشخصاً شهرستان لامرد، مدعی بازگشت بخشی از منطقۀ مذکور به فارس است. بی شک، دانستن علل چنین خواسته ای، می تواند ما را در اتخاذ رویکرد مناسب یاری دهد.
نگاهی به نقشه تقسیمات استانها نشان می دهد که فارس، تنها ۷ کیلومتر با دریا فاصله دارد! چرائی این مسئله را بایستی در شرایط سال ۱۳۴۲ و پس از آن جستجو نمود. در آن دوره، بحرین بعنوان منطقه ای خودمختار و متعلق به خاک ایران (و تحت تسلط انگلیسیها) محسوب می شد. تا پیش از آن، این جزیره، از جمله مناطق سنتی تحت حوزۀ نفوذ جنوب فارس به مرکزیت لارستان بود و لذا، از آنجا که قرارداد ایران و انگلیس، روزهای آخرش را سپری می کرد، شاید احتمال آن می رفت که بواسطۀ چنین رابطه ای، در زمان استقلال بحرین، بخشهائی از ایران نیز، بدان ضمیمه شود.
شایان ذکر است که در آن سالها، لامرد یکی از روستاهای منطقۀ لارستان محسوب می شد و در حوالی لبه مرزی ایران با دریا، هیچ نقطۀ جمعیتی بزرگ و مهمی برای کنترل و مرکزیت و ادعای ایران بر قیمومیتش وجود نداشت. همچنین، تلاشهای تجزیه طلبانه در استانهای مرزی کشور، که گهگاه با همکاری شوروی و در جهت تقویت احزاب کمونیست و کاهش نفوذ آمریکا در منطقه (بدلیل رابطۀ عمیق ایران و آمریکا در آن دوره) ، می توانست زمینه را در مناطق دیگر نیز ایجاد نماید. بالتبع از جمله راههای مقابله با این اتفاق، کاهش تعداد استانهای مرزی بوده است. هر چند که این ایده، تنها در حد یک فرضیه است و مستلزم استناد به منابع محرمانه تاریخی آن دوره است، اما نگاهی به نقشه، حداقل این ادعا را ثابت می کند که این جدائی به سببی جز مسائل استراتژیک و امنیت ملی نبوده است؛ چرا که باریکه ای از کنگان و جم و عسلویه و پارسیان، همگی دارای عرضی کم و مانعی برای اتصال فارس به دریا می باشند. (به موقعیت بحرین نیز توجه نمائید)
پس در واقع می توان ادعا نمود که این واقعه، نه تنها اشتباه نبوده، بلکه سبب حفظ و حراست از خاک کشور نیز شده است (هر چند که جدا شدن بحرین در دهه ۵۰، لکه ننگی برای خاندان پهلوی محسوب می شود)
اما امروز…
چرا بازگشت مناطقی به فارس و اتصال آن به دریا اینقدر مورد اصرار است؟ آیا ما همگی در یک تمامیت ملی و ارضی قرار نداریم؟ آیا لزوماً بایستی فارس به دریا متصل باشد تا توسعه یابد؟ پیشتر در مقاله ای، به ارائۀ وضعیت اسفبار روستاهای فاقد آب لوله کشی در بخش علامرودشت شهرستان لامرد پرداخته ام. اینکه در فاصله ای اندک (قریب ۳۰ کیلومتر) از شهر لامرد، علیرغم حاصلخیزی خاک کشاورزی، چنین محرومیتی دیده می شود، آیا شایسته تر نیست که استان فارس بجای توجه به توسعه خاک خود، به فکر محرومیت زدائی از مناطق وضع موجودش باشد؟ آیا هم اینک، بخش عمده ای از لامردی ها و فارسیهای این منطقه، به سبب محرومیت و نبود شغل مناسب، در عسلویه و پارسیان و کنگان و … مشغول کار و حتی سکونت نیستند؟ (کما اینکه بنا بر ادعاها، طومار رضایت مردم پارسیان برای الحاق به فارس، که توسط لامردیها تهیه شده، متعلق به لامردیهای ساکن پارسیان است؛ البته در خصوص صحت و سقم آن اطلاعی در دست نیست)
جالب اینجاست که اساساً نمایندگان فارس، اقبال چندانی به این طرح نشان نمی دهند و تنها از سوی دو نفر بصورت جدی در حال پیگیری است: موسوی (نماینده لامرد و مهر در مجلس شورای اسلامی) و قادری (نماینده لامردی الاصل شیراز در مجلس شورای اسلامی).
داستان آنجا جالبتر می شود که وضعیت کنونی فارس را بررسی کنیم. استان فارس با وسعتی معادل ۱۲۲۶۰۸ کیلومتر مربع، پس از استانهای مستعد تقسیم سیستان و بلوچستان و کرمان، و استانهای تازه تأثیر یافته از تقسیمات کشوری یزد و خراسان رضوی، پنجمین استان بزرگ کشور است. با این تفاوت که این استان با جمعیتی بالغ بر ۴۵۹۶۶۵۸ نفر، چهارمین استان پر جمعیت کشور بوده و از این حیث، بسیار بالاتر از کرمان و سیستان و بلوچستان قرار دارد. از سوئی، استان فارس قریب ۲۹ شهرستان را در خود جای داده است (که در این باب، استان کرمان ۲۲ شهرستان بیشتر ندارد و اغلب استانهای کشور، کمتر از ۱۰ شهرستان دارند. از دیگر سوی، فاصله زمینی خارج از حد نرمال میان مناطق جنوبی فارس با شیراز، برای دستیابی به خدمات، مزید بر علت شده است تا استان فارس مستعدترین استان قابل تقسیم کشور، از نگاه کارشناسان باشد و بی شک، جنوب فارس امکان بیشتری برای تفکیک شدن از فارس را دارد.
حال، با این اوصاف، آیا پیوستن یک منطقه دیگر به فارس و افزایش وسعت آن، زمینه را برای تقسیم، فراهم تر نمی نماید؟! و در این میان، مواهب اینهمه تلاش، پس از تجزیه و تقسیم، نصیب استان تازه تأسیس و بالتبع، مرکز آن نخواهد شد؟! و در حال حاضر، لامرد از جمله مدعیان این مرکزیت است. از اینجاست که بهتر می توانیم علت عدم تمایل دیگر نمایندگان فارس به انجام این مسئله را درک کنیم. ظاهراً شیرازیها از این مسائل غافلند و به نظر می رسد که تمامی این تصمیمات، در اتاق فکر و دفتر لامردیها در تهران اتخاذ می شود!
در واقع لامرد از فضای بوجود آمده در اواخر دوره دولت دهم، در جهت دریافت مصوبه ای در راستای تقویت موقعیتش بهره برد. (حال آنکه تا امروز بدلیل محرومیت، لامرد و مهر، از خدمات استانهای بوشهر و هرمزگان بهره می بردند و پیوستن یک منطقه جدید، با چنین سختیها و بار روانی و اجتماعی در منطقه، سبب خواهد شد که فارس، ناخواسته مجبور به توجه و سرمایه گذاری بیشتر در این منطقه شود و بالتبع، لامرد از این محل بیشترین بهره را خواهد برد)
شایان ذکر است که لامرد با جمعیت ۲۵۱۳۱ نفر، بیستمین شهر استان فارس به لحاظ جمعیت است و تنها، از محل روابط و نفوذ شخصیتهایش، مدعی چنین جایگاهی است. (در حال حاضر وزرای اطلاعات و کشور و استاندار فارس، از اهالی این منطقه اند و اولین سفرهای خود را به زادگاهشان تخصیص داده اند) اکتشافات نفت و گاز در مناطق جنوبی فارس نیز، برای تقویت این مدعا مزید بر علت شد؛ هر چند که منطقه لامرد، در اولویت سوم پس از مهر و خنج، به لحاظ تعداد چاههای نفتی منطقه قرار دارد، اما این شهر، بیشترین ادعا را در اکتساب موقعیت مرکزیت دارد. این منطقه در واقع بعنوان پشتیبان منطقه عسلویه محسوب می شود.
پیشتر، تمامی تلاشها بر این امر متمرکز بود که محدوده عسلویه به فارس ملحق گردد (عسلویه دقیقاً نقطه مشابه کوشکنار در استان بوشهر است) اما به دو دلیل این خواسته محقق نشد: یکی آنکه استان بوشهر از کوچکترین استانهای کشور به لحاظ وسعت است و همچنین اگر بخواهیم استان بوشهر را با سه چیز معرفی کنیم نیروگاه اتمی، خارک و عسلویه می باشد و لذا نقش هویتی برای استان دارد(تلاش برای بومی شناختن لامردیها در پالایشگاهها و تأسیسات نفتی عسلویه توسط وزیر نفت پیشین، که ایشان نیز لامردی الاصل بوده اند، از دلایل این مدعاست تا بر نفوذ در این مناطق بیفزایند). دوم آنکه پس از جدا شدن شهرستان مهر از لامرد، عسلویه در مجاورت مهر قرار می گرفت و روابط مهر و لامرد، چندان حسنه نیست و بهره ای برای لامرد حاصل نمی شد.(نگاهی به تقابلهای اخیر، در مقالات نگاشته شده در سایتهای جنوب فارس نیز نشان می دهد که برای قیمومیت این منطقه توسط لامرد یا مهر نیز، درگیریهای لفظی فراوانی وجود داشته است! و در این راه، لامردیها از هیچ تلاشی برای مال خود کردن این اراضی فروگذار نکرده اند)
در واقع سابقه این خواسته فارس برای اتصال به دریا نیز، به لامردیها باز می گردد و همین امر، مسائل را روشنتر می سازد و از طرفی، نشان می دهد که پیوستن فارس به دریا، نقطه آخر خواسته های لامردیها نخواهد بود و در واقع، به سبب عدم توان الحاق عسلویه به لامرد، ابتدا کار را از کوشکنار آغاز کرده اند و بی شک، در آینده تمایلات واقعی و درخواستهای بیشتر برای الحاق دیگر مناطق نیز، در دستور کار قرار خواهد گرفت و باید منتظر واگذاریهای آتی، از هرمزگان و بوشهر به فارس نیز بود؛ تا زمانی که استان جدیدی از فارس جدا شود! در واقع فارسیها نیز، بازی خورده اند!
و اما، در کنار مقاومتهای جدّی مردم غیور هرمزگان، به نظر می رسد که دو پیشنهاد، می تواند نقش بازدارنده را در اجرای این طرح ایفا نماید:
۱- در صورتی که تمامی تلاشها، افاقه نکند و دولت مصرّ به اجرای طرح باشد (که البته بعید به نظر می رسد) آنگاه شرط چنین الحاقی می تواند الزام دولت به الحاق این اراضی به شهرستان مهر (و نه لامرد) باشد. دو دلیل بر این کار مترتّب است. یکی آنکه محتمل است لامردیها که مسبب اصلی این اتفاقند، از دنبال کردن طرح، به دلیل نداشتن منفعت برایشان، دست بردارند؛ دوم آنکه مهر و کوشکنار دو شهر کوچک محسوب می شوند و با الحاق کوشکنار به مهر، نه تنها کوشکنار تحت قیمومیت مهر قرار نمی گیرد، بلکه شانس رشد و مرکزیت بیشتری نسبت به مهر خواهد یافت و بالتبع، هرمزگان، ترجیح می دهد که فرزند جدا شده اش، در موقعیت بهتری برای رشد قرار گیرد. در اینصورت می توان انتظار داشت که در آینده و با توسعه احتمالی که مورد ادعای فارس است، لامرد در حوزه نفوذ کوشکنار قرار گیرد (در حالی که اگر کوشکنار به شهرستان لامرد بپیوندد، لامردیها بواسطه موقعیت و نفوذشان، بعید است که اجازه چنین رشدی را بدهند)
۲- باید دید که فارس در تحقق رؤیای پیوستن به دریا تا چه حد مصرّ است؟! وسعت فارس اجازه پیوستن بخشی از آن، به استان کوچکی همچون بوشهر را می دهد! نگاهی به نقشه های جغرافیائی تقسیمات کشوری نشان می دهد که در زمان جدائی فارس از دریا، امکان الحاق مناطق بیشتری به بوشهر و هرمزگان وجود داشت. در تعیین خطوط مرزی استانها و شهرستانها، معمولاً سعی می شود که از عوارض شاخص طبیعی استفاده شود. رشته کوههای زاگرس، به موازات خلیج فارس ادامه یافته اند و بدین سبب، تفکیک کاملاً روشنی به لحاظ توپوگرافی و مورفولوژی و جغرافیای منطقه ای (و بالتبع، آداب و رسوم و فرهنگ) و همچنین، دسترسیها و راههای ارتباطی ایجاد نموده اند. این تصاویر نشان می دهد که بلندترین و شاخصترین ارتفاعات منطقه جنوب فارس که می توانست خط مرزی با دیگر استانها را تعریف نماید، کوههای علامرودشت است. این کوههای بلند و بهم پیوسته، که موازی با خلیج فارسند، بخشهائی از فارس را در یک طرف خود دارند (منطقه علامرودشت که نزدیکتر به فارس است) و بخشهائی را در طرف دیگر (لامرد و مهر و توابعشان). بدین سبب، و با نگاهی به تصاویر ماهواره ای، می توان ادعا نمود که در ازای پیوستن فارس به دریا و به سبب شرایط اقلیمی و جغرافیائی و فرهنگی مشابه و نزدیکی بیشتر به بوشهر (تا شیراز) برای تأمین خدمات، فارس می تواند از الحاق شهرستان مهر (و حتی بخشهائی از شهرستان لامرد) به استان بوشهر حمایت نماید و در این مسیر، برنامه ریزیهای بهتری بر روی منابع نفت و گاز کشور، با تقویت استان بوشهر، انجام خواهد شد! این ایده، پیشتر و در زمان تقسیم استان خراسان به سه استان جدید، با پیوستن طبس به استان یزد تجربه شده است. بی شک با این مدعا و پیگیری چنین ایده واجد دلایل علمی، برای اصلاح تقسیمات کشوری، دو اتفاق رقم خواهد خورد: یکی آنکه محتمل است شیرازیها از طرح الحاق بخشهائی از هرمزگان به فارس دست بکشند و بیش از این، تسلیم مطامع سایرین نشوند (و در این راه، بوشهریها بصورت جدی با هرمزگانیها همراهی خواهند کرد) و دوم آنکه در صورت انجام هر دو تغییر در تقسیمات کشوری، احتمال تعدّی مجدد به خاک هرمزگان، به سبب تضعیف مواضع و خواست لامردیها در مرکزیت یک استان جدید، به شدت کاهش خواهد یافت.
به قلم: حامد مقدم- عضو هیئت علمی گروه شهرسازی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رباط کریم
بازدیدها: ۳۰۹۵
شما فقط نوک بینی تان را می بینید
محمد جان منظور شما از نوک بینی چیست ؟
ایا تکه تکه کردن هرمزگان به نفع استانهای وسیع فارس و کرمان را نشان مصلحت ایران میدانید ؟
ایا شما که احتمالا از استان فارس هستید حاضرید قسمتی از استانتان را به استان همجوار ملحق شود ؟
واقعا این نوشتار تاسف بار است اقای نویسند طوری از تمامیت ارضی صحبت می کنند انگار این اراضی در یک کشور یا کیان ملی دیگری است در حالی که واقعا پیوستن این قسمت نه هدف مذهبی دارد نه هدف عرقی
تاسف بار است که وزیر نفت شدن یک لامردی را احتیاج لامرد به کوشکنار می داند در حالی که وزارت نفت یک سمت ملی است
اما غرور و تعصب نداشتن اهل کوشکنار از قدیم معروف است و حتی عده ای از اهل کوشکنار در حالی که از ایران خارج نشده اند پاسبورت غیر ایرانی دارند
اقای همه چیز دان تحلیل به دلخواه خودت نکن این قسمتها باید به فارس برگردد حتی کنگان
اصلا تکه تکه کردن را از ذهنتان پاک کنید مهم پیشرفت جای جای ایران عزیز است حتی اگر دویست استان هم داشته باشیم داشتن استانهای کوچک پیشرفته بر استان پهناور بی خاصیت بسیار برتری و ارزشمندتر خواهد بود